دختر خردسالی بودم که به همراه خانواده ام از یکی از روستاهای قوچان به مشهد مهاجرت کردیم. پدرم به عنوان پاکبان در شهرداری استخدام شد، اما درآمد او کفاف هزینههای زندگی ما را نمیداد.
دختر ۲۰ سالهای که با اعلام شکایت پدرش به اتهام برقراری رابطه نامشروع با یک جوان غریبه دستگیر شده است در حالی که به گریهها و نالههای مادرش توجهی نمیکرد درباره سرگذشت خود و ماجرای خلافکاری هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: دختر خردسالی بودم که به همراه خانواده ام از یکی از روستاهای قوچان به مشهد مهاجرت کردیم. پدرم به عنوان پاکبان در شهرداری استخدام شد، اما درآمد او کفاف هزینههای زندگی ما را نمیداد.
در همین حال مادرم نیز به فکر کار افتاد و به عنوان نظافتچی در یکی از رستورانهای اطراف مشهد مشغول کار شد تا من و خواهر و برادرم ادامه تحصیل بدهیم و در رفاه زندگی کنیم. این شرایط زندگی موجب شده بود نوعی احساس تنهایی در وجودم رخنه کند ولی باز هم زندگی خوبی داشتیم تا این که روزی مادرم مرا به گوشه آشپزخانه کشید و گفت: قرار است با یکی از کارگران رستوران ازدواج کنم! آن زمان ۱۴ سال بیشتر نداشتم و به فکر ازدواج هم نبودم، اما مادرم «قادر» را به خوبی میشناخت و به او اعتماد داشت چرا که او همکارش بود و چندین ماه کنار یکدیگر کار میکردند. خلاصه در یکی از مراکز مذهبی صیغه محرمیت بین من و قادر جاری شد و به این ترتیب دوران نامزدی خود را آغاز کردیم. با وجود این من علاقه چندانی به قادر نداشتم و بیشتر اوقاتم را در شبکههای اجتماعی تلفن همراه سپری میکردم که بالاخره سیاه بختیهای من نیز از همین شبکههای اجتماعی شروع شد. یک روز که غرق در تلفن همراهم بودم با پسر جوانی به نام «احد» آشنا شدم. او اهل تبریز بود و با جملات زیبای عاشقانه مرا وابسته خودش کرد.
از آن روز به بعد رابطه من و احد به صورت پیامکی و تلفنی ادامه یافت به گونهای که دیگر تقریبا قادر را فراموش کرده بودم و همه زندگی ام در احد خلاصه میشد. این آشنایی اینترنتی به جایی رسید که احد برای دیدار با من به مشهد آمد اگرچه قبلا تصاویر او را در تلگرام دیده بودم، اما وقتی احد را از نزدیک دیدم علاقه ام به او بیشتر شد. مادرم سرکار میرفت و پدرم نیز به خاطر این که شبها کوچه و خیابانها را تمیز میکرد معمولا چند ساعت را در روز میخوابید به همین دلیل من از این شرایط سوء استفاده میکردم و با احد در پارک و سینما قرار ملاقات میگذاشتم او هم سوئیتی را در هسته مرکزی شهر اجاره کرده بود و گاهی نیز من به آن جا میرفتم و در کنار او انواع موادمخدر را مصرف میکردم که تا آن روز حتی نام آنها را نیز نشنیده بودم برخی اوقات دچار توهم میشدم و گاهی نیز حالت تهوع میگرفتم.
آن قدر درگیر این عشق خیابانی بودم که اصلا یادم رفته بود نامزدی به نام قادر هم دارم. خلاصه دو سال بعد به قادر گفتم که هیچ علاقهای به او ندارم و نمیتوانم با او ازدواج کنم. این گونه بود که صیغه محرمیت بین ما فسخ شد و من قادر را با همه خوبی هایش به فراموشی سپردم. درحالی که نمیدانستم آیا احد با من ازدواج میکند یا نه با وجود این در یک فروشگاه لباس مشغول کار شدم تا هزینههای خودم را تامین کنم از آن روز به بعد احد بیشتر به مشهد رفت و آمد میکرد و من هم همه درآمدم را در اختیار او میگذاشتم زمانی به خود آمدم که دیگر بدون استعمال مواد مخدری مانند «گل»، «ماری جوانا» و «حشیش» نمیتوانستم زندگی کنم و در واقع آلوده مواد مخدر شده بودم و احد نیز از این شرایط سوء استفاده میکرد.
بالاخره این ارتباط خیابانی به دور از چشم خانواده ام به حدی رسیده بود که من ساعتهای زیادی را در کنار احد سپری میکردم یا در شبکههای اجتماعی با او رابطه داشتم تا این که پدرم به حرکات و رفتار من مشکوک شد و من بی خبر از ماجرا همچنان با احد ارتباط داشتم، وقتی دیروز به بهانه خرید شارژ تلفن همراه شال و کلاه کردم تا از خانه بیرون بروم پدرم که خودش را به خواب زده بود به تعقیب من پرداخت زمانی که من سر قرار با احد رفتم او هم با پلیس تماس گرفته بود و به این ترتیب من و احد هنگامی که داخل سوئیت خلوت کرده بودیم توسط نیروهای گشت کلانتری دستگیر شدیم و قاضی دستور بازداشت ما را صادر کرد. حالا هم مادرم درحالی به پدرم التماس میکند که نگذارد مرا به زندان ببرند که خودم میدانم در منجلاب فساد گرفتار شده ام و احد نیز قصد ازدواج با من را ندارد.